سلام
آزمون هام حالشون خوبه... اما عالی نیست. حال من هم متوسطه اما خوب نیست.
تقلب کلا زیاده یا نه نمی دونم ولی تو شهر کوچیک ما که زیاده ینی سوال رو میخرن قبلا هم دلیلشو گفته بودم... درصد اختصاصیام همه هفتاد به بالاست اما مثل اینکه باید بیشترشون کنم و این درصدها واسه هدفم فایده نداره. ببرم سمت هشتاد... هشتاد به بالا... چون دیگه با درصد هفتاد به بالا نمیشه زیر 500 آورد تو قلم چی. باید تمرین و دقت کاریم رو بالا ببرم... من دارم پیشرفت می کنم اما سرعتم باید بیشتر باشه و سریعتر... هر چی باشه کنکور هم همینه شاید حتی بدتر. همین ده درصد (هفتاد تا هشتاد) 500 نفر هستن. اگه من درصدام رو به هشتاد برسونم ینی فقط ده درصد بالاتر ببرم میتونم از 500 نفر سبقت بگیرم.
دوس دارم برگردم به دوران بچگی... موقعی که به خدا نزدیک بودم... خدا به ما نزدیکه اما ما نه... دوس دارم برگردم به همون دوران...
عمل نمی کنم... باید عمل کنم...
ولی خیلی سردرگمم. کلا همه جوره... تو درس تو اعمال دنیایی و ...
به قول شاعر... رود بودم سد شدم روز بودم شب شدم خوب بودم رد شدم
و بد شدم.
پر حاشیه شدم... افکارم متمرکز نیستن... پر از ترس... ترس های بیخودی... الآن جدیدا هم یه فردی که خیلی بهش برخورد می کنم و از آشنایانه و روزی چند بار بهش برخورد میکنم فک کنم سیگار میکشه ... قبلا هم فک کنم می کشید اما الآن طوری شده بوی سیگار تنش خیلی سوزآوره البته فک کنم فقط برای من و نه بقیه چون من کهیر دارم و غذاهای تند و شور زبونم رو سوز میاره و باید مراقب بهداشت دهانی باشم بیشتر از قبل... بوی سیگارش ناخوداگاه پخش میشه و گلومو سوز میاره و ولکن نیست تا یکی دو روز بگذره... میترسم صدمه ببینم از این بو و منو سیگاری کنه رو مغزم تاثیر بذاره ولی خودم رو قانع می کنم میگم این همه مخاط دهان و خلط . نای واسه اینه که از ورود همین سموم به شش ها جلوگیری کنه دیگه... نترس توتون وارد خونت نمیشه و معتادت نمیکنه و هی ازش فرار می کنم اما نمیشه اون میاد سمت آدم روزی چندین بار به هم برخورد میکنیم حتی اگه همیدگه رو کاری نداشته باشیم. اون هم قصدی نداره اما خودش متوجه بوی سیگار نمیشه... تازه بعضی موقع نمی دونم تلقینه یا نه حس می کنم نفس می کشم دهنم بوی سیگار میده. ولی سوز که میگیره ولکلن نیست تلقین نیست. الآن کمتر از یه هفته این مشکل به وجود اومده ... کابوس روزانه ام شده... ممکنه معتاد بشم؟ من رفیقام همه سالمن و خودم هم سالم هستم و به شدت از این چیزا فراری و شنیدم فردی که سیگاری میشه بخاطر رفقای ناباب و جمع سیگاریه و تنها تنها سیگاری نمیشه... مگر کسی که بخواد جلب توجه کنه که واسه دوران بلوغه و ... من اهل این حرفا نیستم و خیلی میترسم از این سیگار لعنتی و باید هم ترسید. باید ترسید و فرار کرد. خیلی میترسم از اعتیاد. یکم حساس هستم درسته و تلقین زیاد می کنم که وااااای من معتاد میشم اگه اینطوری ادامه پیدا کنه و اون فرد گلومو هر روز سوز بیاره.... دوس دارم برم کتابخونه و دیگه سمت جایی نرم که اون فرد هست. دوس دارم زودتر این کنکور لعنتی تموم بشه یه دانشگاه خوب قبول بشم و برم همون جا درس بخونم و دیگه جایی نرم.
چی کار کنم واسه این مسئله؟
میخوام تغییر مکان بدم برم جای دیگه درس بخونم. اما بگما این فرد از نزدیکان و آشنایانه روزی چند با بهش برخرود میکنم ناخواسته ... اونم هم ناخواسته... باهوشا گرفتن من دارم چی میگم و درمورد چه کسی صحبت می کنم. فقط یکم پیچوندم.
منشا تمام این ترس ها از یه مشکل دیگس... تف تو این قرن بیست و یک با این مشکل ساختنش...
چطور فکرمو متمرکز کنم روی کارم روی درسم طوری که از خدا هم دور نشم و از آسیب های اطرافیان و جامعه و محیط هم در امان باشم و واسه آسیب ندیدن تلاش کنم؟ آخه واسه آسیب ندیدن آدم باید فک کنه و مشکلات دور و مر فکر آدم رو مشغول می کنه تا راه حلی پیدا کنه واسه برطرف کردنشون. خب من درس دارم و نباید زیاد به حاشیه ها فک کنم و مشکلات و ... در عوض فک نکنم هم ممکنه بهم آسیب بزنن ینی من میترسم که آسیب بزنن.
نصیحتم کنید و پند و اندرزم بدید.